English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (8828 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
stop U انجام ندادن عملی
stopped U انجام ندادن عملی
stopping U انجام ندادن عملی
stops U انجام ندادن عملی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
fails U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failed U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fail U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failures U انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failure U انجام ندادن کاری که باید انجام شود
underact U درست انجام ندادن
We don't do things by half-measures. U کاری را ناقص انجام ندادن
We don't do half-ass job [American E] [derogatory] U کاری را ناقص انجام ندادن
We don't do things halfway. U کاری را ناقص انجام ندادن
We don't do things by halves. U کاری را ناقص انجام ندادن
chicken out <idiom> U از ترس کاری را انجام ندادن
buggered U قطعا کاریرا انجام ندادن
underplayed U نقش خود رابخوبی انجام ندادن
underplays U نقش خود رابخوبی انجام ندادن
underplaying U نقش خود رابخوبی انجام ندادن
underplay U نقش خود رابخوبی انجام ندادن
ignore U تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
ignored U تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
ignores U تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
ignoring U تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
let go <idiom> U به حال خود گذاشتن ،هیچ کاری درمورد چیزی انجام ندادن
verbs U دستورالعمل انجام عملی
verb U دستورالعمل انجام عملی
registering U انجام عملی به یک محرک
register U انجام عملی به یک محرک
registers U انجام عملی به یک محرک
interrupts U انجام عملی پس از تشخیص وقفه
pop U بسرعت عملی انجام دادن
popped U بسرعت عملی انجام دادن
pops U بسرعت عملی انجام دادن
interrupt U انجام عملی پس از تشخیص وقفه
interrupting U انجام عملی پس از تشخیص وقفه
waste instruction U دستوری که عملی انجام نمیدهد.
backwash U اضطراب یااشفتگی بعداز انجام عملی عواقب
avalanches U عملی که باعث انجام عملهای بعدی میشود
avalanche U عملی که باعث انجام عملهای بعدی میشود
circuits U ارتباط بین عناصر الکترونیکی که عملی را انجام می دهند
circuit U ارتباط بین عناصر الکترونیکی که عملی را انجام می دهند
disoblige U دل کسی راشکستن تقاضای کسی را انجام ندادن منت ننهادن بر
concerted action U عمل مرسوم عملی که عدهای برای انجام ان توافق کنند
thresholds U سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
operates U بخشی از دستور کد ماشین که عملی که باید انجام شود را معرفی میکند
op code U بخشی از دستور کد ماشین که عملی که باید انجام شود را مشخص میکند
operated U بخشی از دستور کد ماشین که عملی که باید انجام شود را معرفی میکند
operate U بخشی از دستور کد ماشین که عملی که باید انجام شود را معرفی میکند
operation U بخشی از دستور کد ماشین که عملی باید انجام شود را مشخص میکند
threshholds U سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
threshold U سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
connective U نشانه بین دو عملوند که نشان دهنده عملی است که باید انجام شود
black book U دفتر ثبت نام تبه کاران ومجرمین یاکسانی که از انجام عملی ممنوع میشوند
instruction U کلمهای در زبان برنامه نویسی که قابل فهم برای کامپیوتر است تا عملی را انجام دهد
instructions U کلمهای در زبان برنامه نویسی که قابل فهم برای کامپیوتر است تا عملی را انجام دهد
Boolean connective U حروف و نشانه ها در یک عمل Boolen که عملی که باید روی عملوندها انجام شود بیان میکند
steady state U مدار یا وسیله یا برنامهای که در وضعیتی می ماند که هیچ عملی انجام نمیدهد ولی ورودی می پذیرد و..
go to sleep U اصطلاحی برای توقف کامیپوتریا عدم امکان انجام عملی توسط کامپیوتر به دلیل گرفتار شدن در یک حلقه نامحدود
dynamic U توقف فرآیند ووووقتی سیستم به کاربر می گوید پیش از خاتمه فرآیند عملی باید انجام شود
dynamically U توقف فرآیند ووووقتی سیستم به کاربر می گوید پیش از خاتمه فرآیند عملی باید انجام شود
completing U عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند
completed U عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند
complete U عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند
completes U عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند
do nothing instruction U دستور برنامه نویسی که عملی انجام نمیدهد فقط شمارنده برنامه را به آدرس دستور بعدی افزایش میدهد
keyword U 1-کلمه دستور در زبان برنامه نویسی برای انجام عملی . 2-کلمه مهم در عنوان یا متنی که محتوای آن را می نویسد. 3-کلمهای که در رابط ه با متنی باشد
notification U عملی است که دولتی برای اگاه ساختن دولت دیگر برای اطلاع از مسئله مهمی انجام میدهد و هدف از این عمل ان است که طرف از مسیله مذکور قانونا"مطلع تلقی شود
retorsion U عملی است که یک دولت در مقابل عمل دولت دیگری انجام میدهد وعمل اخیر کاملا" مشابه رفتاری است که از دولت اولی سر زده بوده است
to keep at arms length <idiom> U رو ندادن
to keep it up U شل ندادن
retains U از دست ندادن
discontinue U ادامه ندادن
to make light of U اهمیت ندادن
to w one's consent U رضایت ندادن
forbids U اجازه ندادن
forbid U اجازه ندادن
retain U از دست ندادن
retaining U از دست ندادن
playdown U اهمیت ندادن
retained U از دست ندادن
To play safe . Not to swallow the bait. Not to commit oneself . Not to rise to the bait. U دم به تله ندادن
to let slid U اهمیت ندادن به
discontinuing U ادامه ندادن
to take time by the forelock U را ازدست ندادن
to set at d. U اهمیت ندادن
discontinues U ادامه ندادن
discontinued U ادامه ندادن
absconded U دررفتن رونشان ندادن
hold-out <idiom> U باموقعیت وفق ندادن
absconds U دررفتن رونشان ندادن
wink at <idiom> U اجازه دخالت ندادن
absconding U دررفتن رونشان ندادن
will not hear of <idiom> U رسیدگی ویا اجازه ندادن
miscarries U نتیجه ندادن عقیم ماندن
underdogs U فرصت برد به حریف ندادن
miscarry U نتیجه ندادن عقیم ماندن
The best advice is, not to give any <idiom> U بهترین اندرز ندادن آن است
discounting match U ادامه ندادن به مسابقه کشتی
to make noyhing of U ناچیز شمردن اهمیت ندادن
underdog U فرصت برد به حریف ندادن
miscarrying U نتیجه ندادن عقیم ماندن
qui facit per alium facit perse U کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
like a duck takes the water [Idiom] U کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
automating U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automate U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automated U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automates U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
exclude U راه ندادن به بیرون نگاه داشتن از
excludes U راه ندادن به بیرون نگاه داشتن از
(not) move a muscle <idiom> U حرکت ندادن حتی به مقدار اندک
to be ill towardsany thing U روی مساعدنسبت بچیزی نشان ندادن
cut (someone) off <idiom> U اجازه گفتن چیزی به کسی ندادن
to put [throw] [toss] somebody on to the scrap heap U به کسی حق تقدم ندادن [اصطلاح مجازی]
to shunt somebody aside U به کسی حق تقدم ندادن [اصطلاح مجازی]
to refuse somebody entry [admission] U اجازه ندادن ورود کسی [به کشوری]
to shut out U راه ندادن ازمدنظر راندن یادورکردن
to put somebody in a backwater U به کسی حق تقدم ندادن [اصطلاح مجازی]
to put somebody on the back burner U به کسی حق تقدم ندادن [اصطلاح مجازی]
lock out U درتنگنا قراردادن یا بمحل کار راه ندادن
conceal U پنهان کردن یا نشان ندادن اطلاعات یا گرافیک به کاربر
conceals U پنهان کردن یا نشان ندادن اطلاعات یا گرافیک به کاربر
blanking U نشان ندادن یک کاراکتر یا ترک یک فضا در صفحه نمایش
robots U وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robot U وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
gurantee U عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
hangs U وارد کردن حلقه بی انتها و پاسخ ندادن به دستورات بعدی
to stand in one's light U جلو روشنائی کسی را گرفتن مجال ترقی بکسی ندادن
hang U وارد کردن حلقه بی انتها و پاسخ ندادن به دستورات بعدی
scratch one's back <idiom> U کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
upward compatible U اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
applicatory <adj.> U عملی
purpose-built <adj.> U عملی
ex post U عملی
appropriate [for an occasion] <adj.> U عملی
handy <adj.> U عملی
applicative U عملی
applied U عملی
purposeful <adj.> U عملی
purposive <adj.> U عملی
experimental U عملی
business like U عملی
objective U عملی
objectives U عملی
useful <adj.> U عملی
workable U عملی
suitable <adj.> U عملی
convenient <adj.> U عملی
functional <adj.> U عملی
proper <adj.> U عملی
utilitarian [useful] <adj.> U عملی
practicable U عملی
factual U عملی
manageable <adj.> U عملی
makable [spv. makeable] <adj.> U عملی
feasible <adj.> U عملی
doable <adj.> U عملی
achievable <adj.> U عملی
possible [doable, feasible] <adj.> U عملی
practicable <adj.> U عملی
feasible U عملی
operative U عملی
contrivable <adj.> U عملی
operatives U عملی
makable <adj.> U عملی
pragmatics U عملی
practical <adj.> U عملی
practicals U عملی
operable U عملی
operational U عملی
makeable <adj.> U عملی
down-to-earth U عملی
down to earth U عملی
de facto U عملی
workable <adj.> U عملی
factually U عملی
pracitcable U عملی
practic U عملی
pragmatic U عملی
empirical U عملی
performable U عملی
executable <adj.> U عملی
logical empiricism U منطق عملی
compulsions U وسواس عملی
realpolitik U سیاست عملی
compulsion U وسواس عملی
inapplicable U غیر عملی
to put in practice U عملی کردن
inoperative U غیر عملی
feasibilty U عملی بودن
folderol U غیر عملی
workability U امر عملی
airy-fairy U غیر عملی
actualize U عملی کردن
logical positivism U فلسفه عملی
practical jokes U شوخی عملی
inapplicability U عملی نبودن
practical joke U شوخی عملی
operationism U مکتب عملی
workable competition U رقابت عملی
logical positivism U منطق عملی
logical empiricism U فلسفه عملی
feasibly U بطور عملی
performance test U ازمون عملی
Recent search history Forum search
1incentive
119 hrs · Sometimes the good you try to do to help others, ends up being thrown back at your face. Do things for Allah's sake, not to please people.
1A successful man is one who can lay a firm foundation with the bricks that other throw at him
1confinement factor
2actus reus
1The system has been solved by a coupled Poisson– Neumann algorithm. The resolution method consists of the linearization of the transport equations by the finite difference method. The actual version u
1روی پوسته تخم مرغ قدم برداشتن چه اصطلاحی در زبان انگلیسی دارد؟
1to take a spell at whell
1Success is not the key to happiness. Happiness is the key to success. If you love what you are doing, you will be successful.
1playing the game در مورد انجام ورزش چه معنی میدهد
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com